hamsaz

هنر,احساس,شعر,موسیقی,زبان,متن.جهانی به جنس انسانیت.


حافظ شیرازی

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی متخلص به ((حافظ)) در اوایل قرن هشتم هجری (برابر با قرن 14 میلادی) زاده شد.

اشعار حافظ شامل غزل،قصیده،قطعه،مثنوی و رباعی است و در علوم ادبی به ویژه علوم فقهی و الهی (حافظ قرآن با چهارده روایت گوناگون) جایگاه رفیعی داشته است.

از ویژگی های اشعار حافظ(که بیشتر می توان آن را غزلیات دانست) می توان به:پر مغزی،چند پهلویی(ایهام)،دشواری در معنا،تعبیر پذیری،عشق و سیر عرفانی آن اشاره کرد.

وی یکی از بزرگترین غزل سرایان ایران به شمار می رود که اشعارش زمان و مکان را درهم نوردیده و هر خواننده ای را مجذوب خویش می سازد.گوته، دانشمند، سخنور و نابغه ی بزرگ آلمان،شخصی  که از او به عنوان یکی از ارکان  ادبیات اروپا یاد می شود ((دیوان غربی و شرقی))خود را تحت تاثیر ((دیوان حافظ)) و فصل دوم آن را تحت عنوان ((حافظنامه)) می سراید.بد نیست بدانید که نیچه نیز از کسانی است که به گونه ای از حافظ الگو گرفته.

حافظ نیز از شاعران بزرگی همچون سعدی،خواجوی کرمانی و... الهام گرفته که در اشعارش گویای این تعبیر هستند و بر خلاف سعدی هرگز از شیراز به مقصدی دیگر سفر نکرده است.علاقه شدید او به شیراز نیز به حدی بوده که در وصف شهر شیراز اشعاری حاکی از ستایش آن سروده:

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش      خداوندا نگه دار از زوالش

و در جایگاه مقایسه ای:

اگرچه زنده رود آب حیات است   ولی شیراز ما از اصفهان به
 

 

حافظ در سال 792 هجری زندگی خاکی را ترک گفت و در زادگاهش شیراز که اکنون به عنوان حافظیه از آن یاد می شود به خاک سپرده شد.

اشعار:

 

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر              ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 
 

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون        روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

 

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم          کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

 

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش    است  عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

 

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد         زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

 

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی              آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

 

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش             رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 

»»»»»»

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند              گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت               با من راه نشین باده مستانه زدند

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید                 قرعه کار به نام من دیوانه زدند

 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه         چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد           صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

 

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع    آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

 

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب     تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 

 

نويسنده: یونس | تاريخ: برچسب:حافظ,گوته,نیچه,شعر,غزل,قصیده ,رباعیات,سعدی,حافظ خواجه کرمانی,الهی,فقهی,روایت,غرب,شرق,فال حافظ,کس,عشق,میلادی, ,, | موضوع: <-PostCategory-> |